دانا ساكت شد
قرار شد ديگر مردم را آزار ندهد
با بيان واقعيت
مصلحت نبود
مصلحت نيست
سر و صدا نمي‌شود راه انداخت
هراس ايجاد مي‌شود
پانيك
هراس عمومي
اگر مردم بفهمند كه هفت سال بايد گرسنه باشند
اگر بانكدار ديگر به آينده نرود

ديگر همه محتاج بانك هستند
چاره چيست؟
تا هفت سال تمام منابع مصرف شده
چيزي باقي نمانده
اگر امروز همه چيز را متوقف كنيم
اگر بانك ديگر از آينده نياورد
اگر وام ندهد
همين الآن همه منابع
همه ذخاير
همه انباشته‌ها صفر نه
منفي مي‌شود
تا هفت سال هر چه توليد كرده و خواهيم كرد را قبلاً خورده‌ايم
مصلحت نيست با بانكدار در بيافتيم

وام يعني اين
وام يعني خوردن از آينده
امروز مصرف كن
فردا پرداخت
مگر فردا قرار است بيشتر از امروز توليد كنم؟
اگر امروز ندارم كه پرداخت كنم
فردا بيشتر نخواهم داشت
مگر دوباره از فرداي آن بياورم
وام روي وام

بانك‌ها با خلق پول و اعتبار چنين مي‌كنند
ربا جنگ با خدا
همه مي‌دانستند كه بانكدار رباخوار است
همه مي‌دانستند دشمن خداست
با خدا اعلام حرب كرده است
ولي مصلحت نبود
نخبگان اين را مي‌دانستند
فهميده يعني
«بگذار همين‌طور با خدا بجنگد»
چرا؟
«ما معلّقيم بين جنگ با خدا و جنگ با گرسنگي مردم»
امروز بانك را تعطيل كنيم، فردا چه كنيم؟
تا هفت سال چطور مردم را سير كنيم؟
مردم از گرسنگي خواهند مرد
«خدا هم راضي نمي‌شود كه مردم از گرسنگي بميرند»

ديگر كاريست كه شده
از اول نبايد بانكدار را راه مي‌داديم
بارون جوليوس دو رويتر را
صاحب تجارتخانه منچستر انگلستان
سال 1267 هجري شمسي كه به ايران آمد
و اولين بانك را در كشور ما تأسيس كرد
آينده‌خوري را او آورد
و كار از كار گذشت
ديگر چه مي‌شود كرد؟

به مردم هم كه نمي‌شود واقعيت را گفت
استخواني‌ست در گلو
بانك باشد مدام وضعيت بدتر مي‌شود
بانك نباشد هم به فقر عظيم گرفتار
همه در يك قحطي فرو مي‌رويم
وقتي ثروت ده‌سال بعد را مصرف كرده‌ايم
پيش‌پيش!

داستان ِ بانكدار 1

داستان ِ بانكدار 3

داستان ِ بانكدار 2

داستان ِ بانكدار 5

داستان ِ بانكدار 4

داستان ِ بانكدار 6

مردم ,بانكدار ,بانك ,گرسنگي ,مصرف ,نمي‌شود
مشخصات
آخرین جستجو ها